در رثای شادروان انجنیر صدیق مسلم رحمه الله
خیزد از دل ناله ها بی اختیار
در فراق مرشد والا تبار
جای آن باشد که خون گرید سحاب
جای آن باشد بنالم زار زار
کاخ علم و دانش و فضل و هنر
سرنگون شد از قضای روزگار
انجنر صدیق آن مرد منیر
کرده رحلت جانب دارالقرار
مرد مومن مرد سنگر مرد حق
واعظ و دعوتگر راه غفار
حزب اسلامی به سان او ندید
بخرد و صاحبدل و با افتخار
از جوانی تا دم مرگش گزید
سنگر و منبر رضای کردگار
حبس و قید و کنج زندان را خرید
تا به دست آرد ظفر روز شمار
بهر دین حق سراسر می تپید
قلب پاکش دایماً لیل و نهار
اتحاد و وحدت مسلم همیش
در عمل بودش نه در حد شعار
او به تنهایی به سان صخره بود
یا که پولادین دژ بس استوار
رحلت آن قائد والا گهر
کرده ما را سخت غمگین بی قرار .
ای برادر غوطه زن در موج او
تا گهر آید به چنگت شاهوار
جای او خواهم بباشد جاودان
زیر عرش رحمت پروردگار
مشعل صدیق بادا شعله ور
تا به پا باشد جهان و روزگار
از خدا خواهم حقیر مخلصش
در مسیر حق بماند پایدار