
اسلام و استبداد
دوکتور یوسف قرضاوی
در قرآن مجموعاً از سه دسته شدیداً انتقاد شده است:
اول:
فرمانروای ظالم و ستمگری همچون فرعون که در سرزمین خدا خود را تحمیل کرده است {القصص/٣٨}.
دوم:
سیاستمداری چون هامان که خواهان نزدیکی و دستیابی به مرکز قدرت است. و سوم سرمایه دار و ملاکی چون قارون که خواهان استثمار مردم است.
{الغافر/٢٣}.
قرآن نه تنها استبداد را فی نفسه مذموم دانسته بلکه آن را عامل فساد و تباهی می داند به گونه ای که استبداد و گردن کشی را زمینه ساز نابودی امت ها قلمداد کرده است.
قرآن در مورد نابودی قوم عاد ـ با آن همه عظمت و شکوه ـ و قوم ثمود ـ با آن همه قدرت و شوکت ـ و قوم فرعون می گوید که دلیل نابودی آنها طغیان و گردنکشی آنها در روی زمین بود. به گونه ای که طغیان آنها فساد را گسترش داد و خداوند نیز طبق سنت خود آنها را درهم کوبید.
{الفجر/۶_١٢}.
همچنین قرآن ستم پذیری و اطاعت از اهل استبداد را مذموم دانسته و کسانی که ظلم پذیر هستند را نیز مسئول انحراف و تباهی جامعه می داند.
{نوح/٢١}.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم نیز در طول حیات سیاسی خود حکام و فرمانروایان ستمکار و اطرافیان آنها و نیز مردمی ظلم را پذیرا شده اند، به شدت نکوهش کرده است.
در نظام سیاسی اسلام هیچ وقت استبداد حاکم مطلوب نبوده بلکه بیشترین ضرر و بدنامی که بر جامعه اسلامی وارد شده از ناحیه استبداد سیاسی حکام بوده است.