شیخ خلیفه آل نهیان؛ نماد ساکنان جنوب خلیج فارس که زندگیشان زیر و رو شد
کیوان حسینی
زمانی که خلیفه بن زاید در سال ۱۹۴۸ میلادی به دنیا آمد، نه تنها از «امارات متحده عربی» خبری نبود که او روزی بر آن حکومت کند، بلکه حتی در سلسله مراتب خانوادگی هم او کسی نبود که حتی به ریاست قبیله آل نهیان برسد.
در آن زمان ابوظبی، روستای ماهیگیری گمنام و بیاهمیتی در جنوب خلیج فارس محسوب میشد با کمتر از چهار هزار نفر جمعیت. به رغم اینکه تحت سلطه بریتانیا بود، در ساختار استعماری این کشور به عنوان مستعمره جایی نداشت و از هرگونه بودجه محدود توسعه هم محروم بود.
اما گویی شاهین اقبال منتظر بود تا او به دنیا بیاید و زندگی خودش و همه کسانی را که بعدها «هموطن» او شدند، زیر و رو کند. چرا که در دوران حیات او نه تنها کشوری به نام «امارات متحده عربی» خلق شد که بر آن حکومت کند، بلکه سال به سال بر درآمد این کشور کوچک شبه جزیره عربستان افزوده شد.
اگرچه در سالهای پایانی عمر به علت بیماری، شرایط مساعدی نداشت، زندگیاش تا قبل از سکته مغزی در سال ۲۰۱۴، آیینه زندگی تک تک کسانی بود که زمانی به عنوان ساکنان فقیر و درحاشیهمانده بنادری تحت سلطه در جنوب خلیج فارس به دنیا آمدند، اما عموما در پایان عمر «شهروندان» ثروتمندی بودند که زادگاهشان، جلو چشمهایشان از این رو به آن رو شد.
کودتای پدر و حکومت پسر
وقتی شیخ خلیفه به دنیا آمد، ابوظبی یکی از هفت امارت در ساختاری محسوب میشد که بریتانیا با نام «امارات متصالحه» (Trucial States) طراحی کرده بود. هر یک از این امارتها (ابوظبی، دبی، شارجه، امالقیوین، راسالخمیه، عجمان و فجیره) را یکی از خاندانهای بانفوذ منطقه اداره میکرد و به دلیل توافقنامههایی که در قرن ۱۹ به آنها تحمیل شده بود، حق استقلالشان را از دست داده بودند.
بر اساس این توافقها، شیخهایی که این امارتها را اداره میکردند حق نداشتند که ارتش یا نیروی دریایی مستقل داشته باشند، یا با دنیای خارج تماس بگیرند. سیاست خارجی، دفاع و امنیت این شیخنشینها در دست دولت بریتانیا بود و در پی بالا رفتن ارزش این منطقه بعد از کشف نفت، دخالت لندن در امور داخلی این واحدهای سیاسی هم بیشتر شد.
و چه بسا اگر همین دخالتهای بریتانیا نبود، شیخ خلیفه نیز هرگز رنگ حاکم شدن را نمیدید. از سال ۱۹۲۸، نفر اول خاندان آل نهیان، نه پدر شیخ خلیفه، بلکه عموی او شیخ شخبوط بود؛ محافظهکاری که بر اساس اسناد بریتانیایی، نه سواد خواندن و نوشتن داشت و نه علاقهای به توسعه.
اما از کشف نفت در شمال خلیج فارس (در ایران) دههها گذشته بود و از دهه ۳۰ میلادی، آرامآرام کشف نفت در سرزمینهای اعراب خلیج فارس هم کلید خورده بود. در حقیقت نفت، کمابیش همزمان با خلیفه بن زاید وارد دنیای مردمان ابوظبی شد؛ در سال ۱۹۵۰
اگرچه در نخستین دهه، هنوز چشماندازی برای ثروتی قابل ملاحظه وجود نداشت، اما وقتی در دهه ۶۰ میلادی، درآمد نفت ابوظبی، هر سال رشدی چندصد درصدی به خود میدید، در برنامههای شیخ شخبوط تغییر خاصی رخ نمیداد. در نامهنگاریهای وزارت خارجه بریتانیا شواهدی هست که نشان میدهد، شیخ شخبوط، درآمد نفت را بیشتر شبیه به چشم درآمد شخصی خود میدید و علاقهای به سرمایهگذاری آن نداشت.
راهحل بریتانیاییها همان کاری بود که پیش از این نیز در دیگر امارتها، در زمانی که از دست حاکم امارت ناراضی بودند انجام داده بودند؛ تغییر حاکم و انتخاب کسی که با آنها همنظر باشد. در مورد ابوظبی، شیخ زاید، برادر شیخ شخبوط، انتخابی طبیعی به نظر میرسید؛ عضو پرانرژی و محبوب خاندان آل نهیان که عاشق رانندگی در صحرا و مظاهر دنیای مدرن بود.
با ابتکار عمل بریتانیا، شیخ زاید در سال ۱۹۶۶ در یک کودتای بدون خونریزی برادرش را از قدرت کنار گذاشت. بدین ترتیب در یکی از مهمترین نقاط عطف سرنوشت خاندان آل نهیان، قدرت از شاخه خانواده شخبوط به شاخه خانواده زاید منتقل شد و شیخ زاید، سه سال بعد پسر ارشدش خلیفه را به عنوان ولیعهد منصوب کرد.
معجزه شیخ زاید
در زندگی شیخ خلیفه، همانقدر که کودتای پدرش اهمیت داشت، عملکرد پدرش نیز مهم بود. در واقع آنچه امروز به نام «امارات متحده عربی» میشناسیم، نه فقط ابتکار عمل تعدادی از دیپلماتهای وزارت خارجه بریتانیا، بلکه نتیجه سیاستورزی منحصر به فرد شیخ زاید نیز هست.
وقتی بریتانیا اعلام کرد که در سال ۱۹۷۱ از خلیج فارس خارج میشود، هنوز هیچ ایدهای از تشکیل فدراسیونی که شیخ ابوظبی رئیس آن باشد یا حتی ابوظبی پایتخت آن باشد وجود نداشت. برعکس اگر جایی به عنوان پایتخت طبیعی چنین فدراسیونی وجود داشت، شهر منامه بود که هم جمعیت بیشتری داشت و هم زیرساختهای گستردهتری.
اما شیخ زاید نه تنها موفق شد که سلطه ابوظبی را بر کشوری که قرار بود تاسیس شود، ممکن کند، بلکه بعد از خروج بحرین و قطر از «امارات متحده عربی» در یک مانور سیاسی دور از انتظار، با رقیب اصلیاش یعنی شیخ راشد حاکم دبی دست دوستی داد و شکلگیری کشور جدید را ممکن کرد.
شیخ خلیفه از آن روزها تا زمانی که خود حاکم امارات شود، بیش از سه دهه فرصت داشت تا از بنیانگذار امارات، راه و روش چگونگی اداره مجموعه هفت شیخنشین خودمختار را یاد بگیرد و همزمان با تهدیدهای بیشمار داخلی و خارجی روبهرو شود؛ از اختلافات مرزی با عربستان و قطر یا محبوبیت ایدئولوژیک ملیگرایی عربی ناصریسم و حزب بعث و اسلامگرایی اخوانالمسلین در درون کشور گرفته، تا سلطه ایران شاهنشاهی بر خلیج فارس و بعدتر انقلاب و حکومت اسلامی در همسایه قدرتمند شمالی.
شیخ زاید، هماهنگ با باقی شیوخ امارات متحده عربی تصمیم گرفت که رابطهاش را با بریتانیا نزدیک نگاه دارد و با یک سیاست خارجی محافظهکار، از هرگونه تنش جدی دوری کند. این سیاست به او فرصت داد تا سرمایه هنگفت نفت را برای زیرساختهایی هزینه کند که در دوران سلطه بریتانیا اساسا وجود نداشتند: جاده، سد، بیمارستان و مدرسه و حتی خانههای مسکونی.
وقتی شیخ خلیفه به قدرت رسید، دیگر از جمعیت عموما بیسواد و فقیر یا کمبود آب آشامیدنی و بیمارستان در امارات خبری نبود. برعکس، او خود در ۳۰ سال نخست تاسیس امارات به یکی از مقامهایی تبدیل شده بود که ولع خارقالعادهای برای تبدیل کردن کشورشان به یک کشور توسعهیافته پر رونق داشتند.
میراث شیخ خلیفه
میراث شیخ خلیفه، قبل از هر چیز حفظ ثبات و ادامه وضعیت موجود در فقدان شیخ زاید بود. در نظام قبیلهای که ساختار سیاسی به شکل قابل ملاحظهای تحت تاثیر شخصیت افراد یا روابط شخصی آنها قرار میگیرد، نخستین ماموریت او این بود که بتواند روابط سیاسی دوران پدرش را در درون فدراسیون بازتولید کند.
یکی از مهمترین ابتکار عملهای شیخ خلیفه برای حفظ این ثبات و تداوم مسیر رشد اقتصادی کشورش، روابطی بود که بین او و شیخ محمد بن راشد، حاکم دبی شکل گرفت. شیخ محمد درست یکسال بعد از شیخ خلیفه در دبی به قدرت رسید و این دو در کنار هم، به نمادهای نسل دوم رهبران امارات تبدیل شدند.
شیخ خلیفه نه تنها از تقسیم قدرت با شیخ محمد ابایی نداشت، بلکه در دوران او، مسیر دبی برای تبدیل شدن به یک مرکز تجارت بینالمللی، سرعت بیشتری نیز گرفت. به همین دلیل نیز وقتی دبی بعد از بحران اقتصاد جهانی در سال ۲۰۰۸ در آستانه ورشکستگی کامل قرار گرفت، شیخ خلیفه بدهیهای چند میلیاردی دبی را پرداخت و البته شیخ محمد نیز با تغییر نام «برج دبی» به «برج خلیفه» از او تشکر کرد.
او در جریان همین بحران اقتصادی، با پول صندوق ذخیره ارزی ابوظبی، یکی از بزرگترین شبکههای بانکداری جهان به نام «سیتیگروپ» را با هفت و نیم میلیارد دلار نجات داد و در فاصله چند سال، میلیاردها دلار در بانکها و صنایع ضربهدیده غرب (از جمله با خرید حدود ۱۰درصد از سهام بنز) سرمایهگذاری کرد.
او همچنین کسی بود که ایده تبدیل کردن ابوظبی به یک مرکز فرهنگی و آکادمیک را در کنار دبی به عنوان مرکز تجاری اجرا کرد. در نتیجه همین اندیشه بود که به عنوان مثال شعبهای از موزه معروف لوور پاریس یا نمایندگیهای دانشگاههای مهمی مانند سوربون و نیویورک در ابوظبی باز شد.
در سال ۲۰۱۰، وقتی وبسایت ویکیلیکس بسیاری از مکاتبات وزارت خارجه آمریکا را منتشر کرد، در یکی از نامهها، یک دیپلمات آمریکایی شیخ خلیفه را «شخصیتی غیرکاریزماتیک و سرد» توصیف کرده بود.
پولدارترین حاکم جهان
یکی دیگر از ویژگیهای شیخ خلیفه، ثروت قابل توجه او بود که شاید از نظر باور عمومی مساله خارقالعادهای نباشد. بسیاری از شاهزدگان و حاکمان کشورهای نفتخیز عربی به ثروتشان معروفند. اما آنچه شیخ خلیفه را در جایگاهی ویژه قرار داد، گزارشی بود که نشریه فوربز در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد و او را «ثروتمندترین حاکم جهان» نامید. به نوشته فوربز، ثروت شیخ خلیفه در آن زمان بالغ بر ۱۹ میلیارد دلار بود.
او در حالی به چنین عنوانی دست یافت که جمعیت قابل توجهی در جامعه امارات در آن زمان (همانند امروز) از فقر یا نداشتن هرگونه حمایت اجتماعی رنج میبردند و گزارشهای بسیاری درباره وضعیت ناگوار گروه قابل توجهی از کارگران در این کشور منتشر شده بود.
در واقع شیخ خلیفه در کنار پدرش، برادرش و باقی شیوخ امارات متحده عربی، از طراحان ساختار اجتماعی-سیاسی امارات محسوب میشد که به گفته منتقدان بر اساس تبعیضی عمیق ایجاد شده است. در این ساختار نه فقط کسانی که «اماراتی» خوانده میشوند از حقوق مدنی و آزادیهای سیاسی برخوردار نیستند، بلکه اکثریت جمعیت کشور، همه عمر «خارجی» میمانند و به شکل قابل ملاحظهای از امتیازات اقتصادی «اماراتی» بودن محروم هستند.
همین تبعیض عمیق که تمامی سالهای پنج دهه گذشته با شکل سختگیرانهای اجرا شده است، موجب شده تا تنها حدود ۱۰ درصد از جمعیت این کشور از کمکهای اقتصادی حکومت بهره ببرند و به همین دلیل از هزینههای حمایتهای رفاهی و اجتماعی نظام دست و دلباز امارات در برابر شهروندان «اماراتی» به شکل قابل توجهی کاسته شده است.
بینیازی حکومت از هزینه کردن برای میلیونها نفر از کارگران و کارمندانی که در اداره روزانه کشور دست دارند، همچنین به حکومت این فرصت را بخشید که بخش قابل توجهی از درآمد سرشار نفتی خود را در حوزههایی مانند خریدهای نظامی هزینه کنند؛ وضعیتی که در نهایت به سیاست خارجی تهاجمی امروز امارات کمک قابل توجهی کرده است.
در زمینه سیاست خارجی و موقعیت بینالمللی امارات، اگرچه تغییرات اساسی بیشتر در دورانی رقم خورد که او به علت سکته مغزی دیگر توان اداره کشور را نداشت، واقعیت این است که مقدمات این تغییرات هم در دوران او شروع شده بود. از آن جمله مشارکت ارتش امارات در عملیات ناتو در لیبیا در سال ۲۰۱۱
در همین سال، راهحل شیخ خلیفه برای روبهرو شدن با «بهار عربی»، سختگیری بیشتر در داخل کشور و افزایش سرکوب و فشار و کاستن از سطح آزادی رسانههای و فعالیتهای مدنی و سیاسی بود. این در حالی بود که امارات هرگز همانند بسیاری کشورهای دیگر عربی شاهد اعتراضهای خیابانی نبود.
با این حال شیخ خلیفه چنان شرایط داخلی کشور را به ویژه برای هواداران گروه اخوانالمسلمین سخت کرد که بارها سازمانهای بینالمللی از او به دلیل نقض گسترده حقوق بشر انتقاد کردند. او همچنین در مصر به یکی از حامیان کسانی تبدیل شد که در نهایت موفق شدند اخوانالمسلمین را از قدرت به زیر و رو کرد .
نوت : تحلیل وگذارش فوق بآنکه اشکالات استخباراتی خویش را دارد اما برای فهم تاریخی پیرامون اوضاع سیاسی ، اقتصادی واجتماعی کشور امارات وحوزه خلیج برای خواننده ازمفاد خالی نخواهد بود .
تلويزيون بی بی سی