No-IMG

تاریخ بخوانید تا جاهل نمانید

فائده.

آخوندِ سید معصوم شیعه، و مولوی صاحبِ عصمتِ سنی.

داستان این هردو شخصیتِ محترم وبزرگوار را از لابلای این موضوع شاید بهتر بتوانیم درک کنیم:

معروف است که شیعیان ــ به استثنای بعضی فرقه های آن ــ دوازده امام دارند که ایشان را معصوم می شمارند، یعنی اینکه از ایشان گناهی سر نمی زند گرچند که بر صدورِ آن قادر باشند.

بالمقابل سنیان قائل به عصمت نیستند، میگویند: بعد از پیامبر خدا هیچ کسی معصوم نیست، و صدور اشتباه از انبیاءدر امور دنیوی را هم منکر نیستند، حتی بعضی آنان منکرِ صدورِ گناهان صغیره از انبیاء نیستند.

به هرحال، زمانی که هر دوی این نظریه در نزدِ ارباب عقول قرار گیرد، اکثریتِ اربابِ عقول نظریهء عدم عصمت را می پذیرند،اینکه جز انبیاء کسی دیگری معصوم نباشد نزدیک تر به عقل است و عین واقعیت است، برعلاوهء اینکه انکار عصمت به معنای این است که چیزی بنام خون مقدس در اسلام وجود ندارد.

خلاصه نفی نظریهء عصمت را میتوان از افتخاراتِ کلامیی اهل سنت و مقدّمهء قبول "نظریهء قراردادِ اجتماعی" شمرد.

منتها سخن در این ختم نمیشود، چون وقتی انسان دقت می کند متوجه می شود که سنی ها از شیعه ها در معصوم شماری امامان وفقیهانشان گذرانیده اند و روی شیعه را در این مسئله سفید کرده اند.

مخصوصا در هشت قرن اخیر و بالأخص در حوزهء ماوراء النهر و شبه قارهء هند کاملاً به وضاحت دیده میشود که طبقهء مدارسی این دیار اندک ترین وقوع خلل و زلل در بزرگان مذهب خود را نمی پذیرند، همین است که تعداد فقهای معصوم سنی صد برابر امامان معصوم شیعه گردیده است.

تا سرحدی که تقریبا دو صدسال قبل یک فقیهِ حنفی در کنج شام پیدا می شود و مطابقِ عصرِ خود یا مطابقِ فهم خود ومطابقِ غضبِ خود در یک مسئله رأی می دهد، رأی وی در سراسرِ شام متروک می ماند اما در شبه قارهء هند که حوزهء ما نیز شامل آن است همان رأی مانند نصِّ قطعی می گردد وحتی رأی امام مذهب در مقابلِ رأی وی ترک میشود.

جالب تر اینکه در نزد این حضراتِ سنی هر "فقیهِ متأخر" معصوم تر از "فقیه متقدم" است، زیرا احیانا رأی امام مذهب را در مقابل رأی فقیه متأخر ترک می گویند، مخصوصا وقتی که رأی این فقیهِ متأخر سخت گیرانه تر باشد وشدت بارتر و مشکل آفرین تر باشد.

تعدادی دیگری از این حضراتِ سنی کسانی اند که فقیهان را معصوم نمی شمارند و خود را فراتر از تعصب مذهبی معرفی می کنند، اما اینها نیز بنامِ "متابعتِ سلف صالح" کسانی را بنام اهل حدیث به درجهء عصمت رسانیده اند، و اندک ترین وقوف در مقابل روایات وآثارشان را انحراف می شمارند.

جالب اینکه تعدادی از این منکرینِ عصمت بعضی روایاتِ قائلین به عصمت را از قبیل خرافات می شمارند و بر آن می خندند، اما خودشان شبیه آن روایات را دارند و در عین خرافات یا شبیهِ آن غرق اند، یعنی سنیی خرافاتی بر شیعیی خرافاتی می خندد.

مثال های زیادی برای این وجود دارد که بیان نمی کنم.

نکته در چیست؟

اینکه اختلاف رأی و نظر موجود باشد مشکلی نیست،طبیعی هم است،طبیعت ملل ونِحَل در دنیا چنین بوده و می باشد،اما مشکل این است که بسیاری این مسائل بدون اینکه هیچ اساسی در قرآن داشته باشند وبدون اینکه کدام اساسی در حدیث متواتر و مشهور داشته باشند وبدون اینکه تعارضاتِ آن در میان آنچه "خبرِ واحد" نامیده میشود،نیز حل شده باشد، بحیثِ یک حکم شرعیی که مردم باید آنرا بپذیرند ورنه باید گردن زده شوند یا عذاب داده شوند یا اهانت شوند، تقدیم می شود.

جالب این است که بعضی این طوائف تمسک به دلیل عقلی را حرام می شمارند اما در جایی که فائدهء مادی داشته باشند فائدهء شهوانی داشته باشند صد دلیل عقلی پیدا می کنند.

بهترین شیوه برای درمان این درد و برای عصمت زدایی حقیقی، خواندن درستِ تاریخ است.

در طی نیم قرنِ اخیر کتب تاریخ اسلامی توسط هر جماعت وطائفه برای اتباعش بسیار گلچین وانتزاعی و پارچه پارچه نوشته وخوانده شده است،یا اصلا خوانده نشده است،بلکه در ساحاتی به نخواندن ان توصیه هم شده است، درحالیکه کتابهای تاریخ اسلامی بِلا إستثناء مانند بقیه کُتُب، بسیار دقیق و به شیوهءتحلیلی باید در مدارس خوانده شود. از لابلای این کتب حقیقت و ظرفیتِ بسیاری این "معصومین"درک می شود و زمینهء تدبرِ بیشتر تدبرِ بهتر در امور اجتماعی فراهم می شود.

درست است که همه آنچه در کتبِ تاریخ ذکر است دقیق نیست اما مواردی بسیاری هست که همهء این کتب بر آن اتفاق دارند، ودرک آن موارد رابطه میانِ اتباع مذاهب را نرم تر وگرم تر میسازد و به این ترتیب بساطِ جهل را می چیند و از تولیدِ جُهّال میکاهد

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک