No-IMG

آزادی در‌ چیست؟

در مورد آزادی کتاب ها و مقالات زیاد در جهان به نشر رسیده است. ولی تا هنوز هیچکس مانند مولانا شمس الدین تبریزی نتوانسته است تحلیل و واقعی معنوی از آزادی‌را بیان بدارد از موصوف سوالات زیاد می شود از آن جمله از وی پرسیده می شود که «آزادی در چیست ؟»

موصوف با نهایت اختصار جواب میدهد که «آزادی در بی آرزویی ها است» این جمله کوتاه یک دنیا معنی را در بطن خود دارد. او معتقد است که هر آرزوئی که در قلب آدمی است به مثابه یک زنجیر است که بر گردن او است و همین آرزو ها است که انسان ها را بهر سو می کشاند. اگر در دل شخصی آرزوی رسیدن  به مقام باشد آن آرزو این شخص را تا رسیدن به این مقام پیش هرکس و ناکس می برد و مجبور اش می کند که لب به تعریف و توصیف بزند، کاه را کوه بسازد، فاسق را ولی خدا بسازد. بزدل و ترسو را شیر زمان بسازد. و حتی کافر را مسلمان معرفی کند و حتی گاهی تن بهر ذلتی بدهد.

آری: اگر آرزوی در دل‌ نباشد آن شخص به آزادی واقعی دست خواهد یافت زیرا آن وقت او مجبور نخواهد بود نزد هرکس و ناکس برود و لب به مدح و ستایش بگشاید.

هر قدر که این آرزو ها بیشتر شود همان قدر انسان اسیرتر می شود، یکی میخواهد پولدار شود، دیگری میخواهد که وزیر و یا ریس و کارمند دولت شود. آن سومی میخواهد که اسپ خوب داشته باشد و یا باغ خوب داشته باشد و یا یک حویلی فراخ و کلان و قشنگ داشته باشد. این آرزو ها هر کدام مانند یک زنجیر است که بر گردن انسان است یکی برای اینکه ریس جمهور و یا پادشاه یک کشور شود برای رسیدن به این هدف از هزار نیرنگ و روش استفاده خواهد کرد و از کشتن و قتل عام افراد دریغ نخواهد کرد در تاریخ نمونه های زیاد از این افراد داریم. هیتلر برای اینکه امپراتور بزرگ شود و بر نصف جهان مسلط شود میلیون ها انسان را بقتل رسانید و یهودیان را قتل عام کرد و جنگ بزرگ جهانی دوم را براه انداخت. چنگیز خان هم برای مسلط شدن بر نصف جهان بیشتر از صد میلیون انسان را بقتل رساند.

و هزاران دیگر مانند این ها در تاریخ جهان وجود دارند، که آرزوی به قدرت رسیدن آن ها را مجبور کرده است که دست به جنایات بزرگ بزنند.

اگر می خواهید حقیر و ذلیل نشوید آرزوی رسیدن به قدرت را از دل بیرون کنید و اگر نه شما را مجبور خواهد کرد که مانند سیاستمداران امروزین کشور دست به تقلب درانتخابات بزنید، دروغ بگویید، مردم را فریب بدهید، وعده های دروغین بدهید و زمانیکه به قدرت رسیدید برای حفظ آن هزاران نفر را فدا خواهید کرد و از آن های که احساس خطر می کنید یکی پی دیگری آن ها را به قتل می رسانید. قتل های هدفمند و زنجیره ای چرا در کشور صورت می گیرد. و هر روز یک عالم دین و یا یک استاد دانشگاه و یا یک خبرنیگار و یا یک افسر مخالف دولت چرا به شهادت می رسند؟

چرا در کشور چند بار است که در انتخابات تقلب گسترده صورت می گیرد؟

امروز چرا می خواهند خواست و ارادهٔ اکثریت قاطع این ملت را نادیده گرفته بر علیه صلح بپا خیزند و برای اینکه به قدرت باقی بمانند شعار یا کفن یا ارگ را از داخل و بیرون ارگ سیر میدهند. و حاضر اند که هر روز ده ها سرباز و ده ها انسان بی گناه ملکی به شهادت برسند. تا که این جنابان در قدرت باقی بمانند.

آیا این اوج اسارت نیست؟

چه چیر جز آرزوی ماندن بر قدرت آن ها را وادار به ارتکاب چنین جنایات بزرگ می سازد؟

اگر در دل این جنابان آرزوی حفظ قدرت وجود نمی داشت آن ها دست به این جنایات می زدند؟

هرگز، زیرا آنوقت آن ها دیگر اسیر این آرزو ها نبودند بلکه آزاد بودند. بیایید آرزو های را که انسان را مجبور به ارتکاب جنایات می کند از قلب و دماغ خویش بیرون بیاوریم و‌برعکس آرزو های خدمت به مردم، ایثار و فداکاری را در قلب خویش جای بدهیم.

شخصی از ازبکستان آمده بود برایم حکایت کرد که در شهر ترمز یک نفر تاجر بخارائی که ده ها سال پیش به کشور عربستان سعودی مهاجر شده بود موازی ده جریب زمین را از بهترین منطقه شهر ترمز خریداری می کند نخست همه بلاک های را که در آن وجود داشته است خراب می کند بعدأ با صرف پول زیاد یک باب مسجد جامع نهایت بزرگ و زیبا می سازد.و بعدأ در شهر های ثمرقند و بخارا و تاشکند هم همین قسم سه باب مسجد جامع دیگر اعمار می کند. روزی ریس جمهور فعلی ازبکستان به ترمز می آید، و در پایان کار رسمی خویش به همین مسجد جامع می رود و از بزرگی و قشنگی این مسجد جامع تعجب می کند و از کارکنان مسجد سوال می کند که این مسجد را کی آباد کرده است آن ها اسم و آدرس آن شخص را به ریس جمهور میدهند. و ریس جمهور به مسؤلین شهر ترمز هدایت میدهد. که فوری او را نزد او در مسجد بیاورند. آن ها آن شخص را حاضر می کنند. ریس جمهور از موصوف سوال می کند که چرا این قدر پول را در این مسجد مصرف کرده است؟  آن شخص تاجر می گوید که من در عالم مهاجرت پول زیاد به دست آوردم، و آرزو داشتم روزی شرایط مساعد شود که به وطنم بازگردم چند باب مسجد جامع بسازم. جناب شما که اعلان کردید هر کس میتواند مسجد بسازد. من هم فوری به ازبکستان آمدم و این مساجد را ساختم. ریس جمهور ازبکستان او را با خود به تاشکند می برد و وزیر حج و اوقاف ازبکستان می سازد.

برادر؛- آرزو های خوب انسان را به سعادت می رساند و آرزو های بد انسان را به هلاکت می رساند. کوشش کنید سنگ قناعت را در دل بگذارید. و از افزون طلبی ها قلب خود را پاک کنید که بزرگان گفته اند که بهترین ثروت قناعت است.

من به حالت بعضی از سیاستمداران کشور نگاه می کنم دلم می سوزد آن ها برای این که پول بدست بیاورند و یا به مقامی عروج کنند به دنبال هرکس و ناکس می روند.

آیا نمی بینید که آن ها شب و روز به دنبال بدست آوردن پول و مقام تلاش می کنند و به دنبال هر کسی که این دو را به آن ها بدهد بدون در نظر داشت مسلمان بودن و کافر بودن و خوب بودن و ظالم بودن می روند و تعریف و توصیف اش می کنند و از کاه کوه می سازند؟  و بعد اگر ملاحظه کردند که شخص دیگری می تواند بهتر از این به آن ها پول و قدرت بدهد فوری اولی را رها نموده به دنبال دومی می روند و دومی را تعریف و توصیف می کنند و اولی را تخریب می  کنند. برای این سیاستمداران اسیر هیچ نوع خط قرمز مطرح نیست نه از قهر خدا حراس دارند و نه از رحمت اش امیدوارند فقط بفکر کسب پول و قدرت اند. در این راه دین را می فروشند، کشور خویش را می فروشند و حتی آبرو و حیثیت خود را نیز در این راه به قمار می گذارند.

این گونه افراد در طول تاریخ زیاد وجود داشته اند. در اطراف سلاطین و امپراطوران در گذشته همین افراد حلقه می زدند. و چنان به مدح سرائی و اشعار می پرداختند که گاهی آن سلاطین را به مقام خدائی می نشاندند و بدین ترتیب به نزد اش تقرب حاصل می کردند و به آرزو های خود دست می یافتند.

حکایتی مشهور است که نخستین فرعون شخص نهایت فقیر بوده است و برای زنده ماندن روز ها قبر کنی می کرده است و شب ها کفن دزدی می نموده است. و بعدأ به اثر مشاهدهٔ عدم مدیریت مسولین امور جرأت می یابد. و قبر ها را به قیمت بلند به افراد می فروشد و بدین ترتیب بعد از چند سال پول هنگفت بدست می آرود و بلاخرهٔ با خرچ این پول به پادشاهی می رسد و بعدأ اطراف اش را همین سیاستمداران می گیرند و تا حد او را تعریف و توصیف می کنند که او بلاخرهٔ معتقد می شود که خدای عالم است این حکایت را مولوی در مثنوی بطور زیبای بیان فرموده است. امروز هم در کنار قدرتمندان امروزی همین اشخاص موجود اند. و آن ها را با سرودن اشعار تعریف و توصیف می کنند. و چنان اشعار در مدح و ستایش ایشان می سرایند. که آن ها سر از پا گم می کنند و متقاعد می شوند که چنین شخصیت بزرگوار هستند و کاملأ در یک جو کاذب کیش شخصیت فرو می روند. که در نتیجه کبر و غرور سراپای شان را فرا می گیرد و به افراد به چشم حقارت می نگرند.

در روز های اول کمپاین انتخاباتی که در نتیجه اش حکومت وحدت ملی بوجود آمد از یک سیاستمدار بزرگ که او را نهایت دوست داشتم و فکر می کردم که قطب زمان است پرسیدم که از کدام کاندید حمایت می کنیم؟   موصوف بعد از مکس طویل برایم چنین فرمود: «صبر می کنیم تا که روشن شود امریکا از کدام یکی از این کاندیدان حمایت می کند زمانیکه معلوم شد از آن کاندید حمایت می کنیم زیرا هر کسی را که امریکا حمایت کند او پیروز خواهد شد» این سخنان مانند گرز کلان بر فرق سرم خورد چنان گیچ شدم که من چقدر اشتباه کرده ام کسی را قطب زمان فکر کرده ام که برایش هیچ خط قرمز مطرح نیست و به هیچ اصول استراتیژیک معتقد نیست. نه برای کسب رضای الله قدم بر می دارد. و نه هم از عذاب خدا در دنیا و آخرت حراس دارد و فکر نمی کند پول و قدرت از آن الله است و عزت و ذلت بدست او تعالی است باید به دنبال او رفت و عزت و مقام را از او طلب کرد نه از امریکا. این بدبختی ها همه نتیجه همین طرز فکر است و اگر نه یک انسان بی دین چطور می تواندرای یک مسلمان را بگیرد. چرا مسلمانان به این ها دیده و دانسته رای دادند؟ چرا از خدا نترسیدند؟ در حالیکه حضرت رسول اکرام فرموده اند؛- «من مشا معه ظالمی و لیو قویه و هو و یعلم انه ظالم فقد خرج من الاسلام»

ترجمه؛- «اگر کسی با ظالمی همراهی کند و باعث تقویت آن شود در حالیکه بداند او ظالم است از اسلام خارج شده است

آیا آن مسلمانانیکه به این بی‌ دین ها رای دادند. مسلمان باقی خواهند ماند و شریک جرم ها و گناه های خون های ریخته شده توسط آن ها نیستند؟

هر کسی در دنیا کسی را رهبر خویش خوانده و او را قلبأ دوست داشته باشد و از او اطاعت کند در روز محشر در زیر بیرق او حشر خواهد شد این موضوع در قرآنکریم و احادیث نبوی صراحت دارد بناء در انتخاب رهبر و ریس جمهور نهایت باید احتیاط کرد. اگر رهبری شخص کافری را قبول کردید و قلبأ او را دوست داشته باشید و حمایت کنید و برایش رای بدهید در روز قیامت در زیر بیرق اش حشر خواهید شد و لو که شما مسلمان باشید و عابد و عالم باشید در زیر بیرق کافر، کافرحشر خواهید شد.

هدف یک مسلمان باید کسب رضای الله متعال باشد پیروزی و عزت را از او تعالی بخواهد نه از دیگران.

این دو نکته فوق الذکر خط قرمز هر فرد مسلمان باید باشد و در روشنائی آن حرکت کند و از کاندید و ریس جمهور مسلمان و مومن حمایت کند تا در پیشگاه الله متعال در روز محشر شرمنده نشود.

 

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک