No-IMG

گذری و اثری - بخش پنجم

در همان قرّافهء امام شافعی و در پیش روی مسجد ومرقدِ ابن عطاء الله السکندری مرقدِ یکی از فقهای معروف مذهب ما قرار دارد، شخصی که اورا بعضی مانند ابن نجیم رحمه الله از اصحاب ترجیح در مذهب شمردند و بعضی هم مجتهد در مذهب شمردند، شرح وی بر کتاب هدایهء امام برهان الدین مرغینانی از شروح معروف در کتب احناف است، وعلماء سائر مذاهب در تفحصِّ فقهِ حنفی نیز به شرح وی مراجعه میکنند،یعنی به شرح فتح القدیر علی الهدایه.

به مرقد امام،علاّمه،شیخ،کمال ابن الهمام رحمه الله رفتیم.

محمد ابن عبدالواحد بن عبدالحمید ابن مسعود،معروف به کمال ابن الهمام  در سال 790 هجری در شهر اسکندریهء مصر تولد شده است، پدر وی در اصل قاضی شهر سیواس واقع در ترکیهء فعلی بوده است که بعداً به اسکندریه انتقال میکند و در انجا نیز بحکم تصدی منصب قضاء با قاضی مذهب مالکی آشنا میشود ودختر وی را به عقدِ خود میدرارد وثمرهء آن فرزندی میشود که اورا کمال می نامند،کمالی که بعدها امام کمال ابن الهمام میشود.

از اساتیدِ وی جلال الدین هندی و قاضی القضاة عزالدین ابن جماعة و نیز ابن امام ابن حجر عسقلانی رحمهم الله بوده اند، واز شاگردان وی نیز علمائی بزرگی بوده اند و بعضی آنان در عرصه تألیف وتحقیق قامت افراشتند، از جمله ابن امیر حاج حلبی صاحب کتاب التقریر والتحبیر که در آن بر کتابِ "التحریرِ" استادش ابن الهمام، شرح نوشته است،و از جمله سیف الدین ابن عمر قطلوبغا صاحب کتاب تاج التراجم وکتاب "تلخیص دولة الترک" و کتابِ خلاصه الافکار شرح مختصر المنار،میباشد،  و از جملهء شاگردان وی شمس الدین سخاوی صاحب شرح الشمائل النبویه و کتاب معروف ومحبوب "الضوء اللاّمع لأهل القرن التاسع" میباشد،همینطور از جملهء شاگردان وی علاّمه ابن شحنه میباشد، امام شوکانی در کتابِ خود "بدرالطالع بمحاسن من بعد القرن السابع" در باب تیزهوشی ابن شحنه حکایتی را نقل میکند و میگوید: و لما فتح تیمور لنک حلب و کان صاحب الترجمة بها فاستحضره هو وطائفة من العلماء وسألهم عن القتلی..... القصه...

یعنی: وقتی تیمور شهر حلب را تصرف کرد ابن شحنه وجمعی از علماء را طلبید و از آنان پرسید که کشته های کدام طرف در بهشت یا دوزخ می روند؟ از حلبی ها یا از لشکر من؟

ابن شحنه گفت: این سؤال از رسول خدا هم شده بود.تیمور از این جواب غضب شد، ابن شحنه گفت: از رسول خدا پرسیدند که یک شخص برای شجاعت میجنگد و یکی برای عصبیت میجنگد و یکی از برای ریا میجنگد، کدام این جنگها فی سبیل الله گفته میشود؟

رسول خدا در جواب فرمود: همان که از برای اعلای کلمة الله بجنگد همان فی سبیل الله است.

تیمور این جواب را از وی پذیرفت.شوکانی میگوید با چنین جواب دو پهلو جان خود و یارانش را نجات داد چون امیرتیمور با این سؤال قصد کشتن آنان را داشت.

سلطان اشرف پرسبای سلطان دولت مملوکیی وقت کمال ابن الهمام را قدر می نهاد تا سرحدی که باری کمال از وی رنجید او در طلبِ رضایتِ کمال، کمالِ سعی بخرچ داد.

این سلطان اشرف پرسبای سلطان فاضلی بود و به علم وعلماء اهتمام داشت وخانقاه های عدیدی ومدارس عدیدی ساخت ودورهء اقتدار سلاطین اول مملوکیی مصر را برگردانید،لیکن احیاناً علم دوستیی وی پای اورا به موضوعاتی که ضرور هم نبود می کشانید.چنانکه نقل است که بسیار کوشش میکرد  تا علاّمه بدرالدین عینی را که میگویند باجهء حافظ ابن حجر عسقلانی میشد بر ابن حجر تحریک کند و حتی برای ترویج کتابِ عمدة القاری بجای کتاب فتح الباری کوشش میکرد،و برای نمایندگان شاهرخ فرزند امیر تیمور کتاب عمدة القاری را تحفه فرستاد، اما نمایندگان شاهرخ گفتند ما در سمرقند نام فتح الباری را شنیده ایم آنرا بدهید،آنگاه پرسبای امر کرد چند نسخه غیر مکتمل را برایشان بدهند.

سلطان اشرف پرسبای برای علّامه ابن الهمام ارادتِ خاص داشت وتازه مدرسهء بزرگی را بنام مدرسهء اشرفیه بنا کرده بود پرسبای ابن الهمام را طلبید وگفت بر مسند تدریس این مدرسه جز تو کسی لائق نیست.

کمال ابن الهمام چهارسال بر مسند تدریس واداره ان مدرسه نشست چهار سال بعد تدریس وادارهء مدرسه را ترک گفت وسبب این بود که یکی از افراد پرنفوذ دولت بنام خازندار جوهر – خزانه دار-،در امور مدرسه دخالت میکرد  وباری به یکی از شاگردان علامه کمال ابن الهمام اهانت کرد.وی اهانت به شاگرد خودرا تاب نیاورد و بعد از نماز عصر در محضر مردم طیلسان تدریس را از سر بیرون کرد وگفت شاهد باشید که خودرا از اداره این مدرسه کشیدم چنانکه این طیلسان را کشیدم.پرسبای خبر شد  وامیر چقمق را که معاون وی بود بعدا به سلطنت رسید به نزد علامه ابن الهمام فرستاد تا اورا دلاسایی کند اما او به منصب تدریس برنگشت تاکه شخص خازندار  در مسیر راه علاّمه ایستاد وخودرا در پای وی انداخت،انگه ابن الهمام گفت ترا نه بخاطر تو بلکه بخاطر خدا بخشیدم،با انهم به تدریس نرفت و منصب تدریس را با رضایت وی به مولانا امین الدین آقسرایی که از علماء معروف احناف در مصر بود سپردند.

نقل است که علاّمه ابن الهمام گفته است هجده بار هدایه را تدریسی خواندم ودر هرخواندن با مشایخ بزرگ مناقشه ومناظره میکردم تا که بعد از اتمام ازانان بخشش میخواستم وبرای من اجازت میدادند وبعد از این همه وبقیه علوم من شرح برهدایه نوشتم.

علاّمه درحل اختلاف میان علماء میکوشید در سفری به بیت المقدس عالمی را نزد وی متهم به گرایش به ابن عربی کردند وی که فقیه بود ومخالف اقوالِ خلاف حق بود وبرمنهج سلیم وصراط مستقیم بود با انهم گفت سخنان ابن عربی معلوم نیستند که از وی است یا اضافات بر وی است وانچه از وی است واضح نیست وانچه در شأن این عالم است واضح است که از جنس ماست پس زیاد کنجکاوی نکنید .

باری نیز یکی ازعالمان ظاهر مشرب عمامهء صوفیان را اهانت کرده بود مجلس دعوی برخاست علاّمه میان هردو فریق اصلاح کرد.

جالب اینکه از جمله مهارت های کمال ابن الهمام رحمه الله که هم شوکانی وهم عبدالحی لکنوی رحمهما الله ذکر کرده اند، مهارت وی در کنار سائر علوم در موسیقی نیز بوده است،واین نکتهء مهمی را گوشزد میکند،وآن اینکه فرقهای میان عبارات فقهی ومیان مدنیت فقهی وجود دارد.

جوامع سربسته وفاقدِ هنر فقط بعضی عبارات خشک فقهی را می بینند و به نحوهء زندگی و مدنیت فقیهان نمی بینند، چنانکه مثلاً بعضی از امام ابویوسف رحمه الله در بارهء آلات موسیقی عباراتی نقل کردند ولی معیشت وی در کنار هارون الرشید را ندیدند، و رابطهء هارون رشید با موسیقی رابطهء معروف است.

کمال ابن الهمام رحمه الله در عصر خود از شهرت بلند برخوردار گردید و مدارس متعدد برای تدریس وی در می گشودند چنانکه در مدرسهء منصوریهء قاهره ومدرسهء شیخونیهء قاهره که در زمان خود در کنار الازهر حیثیت یک نهاد تعلیمی بزرگ را داشته است تدریس می کرده است،کمال ابن الهمام رحمه الله از بزرگان تصوف نیز بوده است و حتی برای وی احوال دست می داده است ،باری هم می خواسته است تا کاملاً خود را وقف خلوت و تجرید کند اما مشایخ تصوف اورا به این دلیل که حاجت مسلمین برای علم تو نسبت به تجریدِ تو بیشتر است، از این کار منصرف ساختند.

 

کمال ابن الهمام رحمه الله  روز جمعه سال 861 هجری در قاهره وفات کرده است.

در حجرهء دفن وی در لوحی که معاصر است نوشته است که ابن الهمام رحمه الله از ارادتمندان ابن عطاء الله سکندری قدس الله سره بود ودر زاویهء وی به خلوت می نشست و قرآن تلاوت میکرد و قتی به این آیت رسید که (فمنهم شقی وسعید) وخوابش برد،در خواب دید که ابن عطاآلله میگوید ای کمال کسی اینجا شقی نمیشود. این خواب تاثیر خاصی بر وی میگذارد و وصیت میکند که وقتی بمیرد اورا در کنار مرقد ابن عطاء الله دفن کنند،و چنین کردند.

شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری

یاران صلای عشق است گرمی کنید کاری

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک