گذری و اثری - بخش ششم
زیر آسمان کبود و روی سینهء بحر روزی از روزهای قرن هفت هجری کشتیی در میان موجهای دلکش دریای سرخ و جزیره های خشکی که گاه وناگاه پدیدار میشوند مردمانی را سوی حجاز حمل میکرد،مردمانی از مصر عازم حج بودند.
در چنان زمان وچنان مکان ازان میان زنی وضع حمل میکرد،طفلی زاده شد و زنانی که در گوشهء کشتی نشسته بودند از سلامتیی نوزاد خبر دادند و علی پدر نوزاد که خود نیز عالم بود وبه مجدالدین قشیری شهرت داشت اسم فرزندش را به قصد تبرکِ زیارتِ روضهء مطهر،محمد گذاشت.
آری محمد ابن علی ابن وهب قشیری منفلوطی مشهور به ابن دقیق العید در 25 ماه شعبان سال 625 هجری مصادف با 1228 میلادی تولد شد، از آوان صباوت تا آخرین دمِ کهولت مشغله ی جز علم نداشت و در این باب سرامد اقران و برکت زمان گردید.
ازاینکه پدر کلان این شخص طیلسانی دراز وسفیدی بر سر میکرده است مردم سفیدیی آن طیلسان را به آرد سفید تشبیه دادند، و چون آرد سفیدِ بی سبوس در آن دوران آردی بوده که کلچه های عید را از ان میساختند آن مرد را دقیق العید صدا میزدند، و وی این لقب را برای نواسهء خود میراث گذاشت،تا جائیکه در تألیفات وتصنیفات از وی به همین لقب نام برده شد، و ابن دقیق العید نام معروف ومعتبری در فقه شافعی گردید.
زمانی که شیخ عزالدین ابن عبدالسلام رحمه الله از بعضی امیران ایوبی که در شام با صلیبیان ائتلاف کرده بودند رنجید و به مصر روی آورد و منبر ومحراب خود را درآنجا وضع کرد و ازآنجا در کنار حکام مصر بر علیه صلیبیون وسپاه هلاکو به جهاد دعوت کرد،شیخ دقیق العید از طلاب وی گردید ونزد وی علم آموخت.
امراء وسلاطین منزلت ابن دقیق العید وتاثیر اورا درک میکردند،زیرا وی نه فقط یک فقیه بلکه عارفی بود که مردم اورا به دیدهء قدر می دیدند و فتاوای اورا بر دیده مینهادند،تا اینکه در زمان سلطان حسام الدین لاجین به منصب قاضی القضات مذهب شافعی گماشته شد.
ابن دقیق العید اگر در تاریخ اروپائیان میبود بدون شک او را مؤسس نظریهء استقلال دستگاه قضائی و رمز تفکیک قوای سه گانه میشمردند،او بحق در این راستا اصرار داشت،و بارها اوامر امیران مملکت را که به وی صادر میکردند رد میکرد و میگفت اوامر شما نسبت به من قابلیت نفاذ را ندارد.
باری یکی از امراء بنام منکوتمر که منصب نائب السلطان یعنی معاون سلطان ـ شبیه منصب معاون رئیسجمهورـ را به عهده داشت و شخص با نفوذ و مقتدر بود و حتی سلطان از وی حذر داشت برای قاضی ابن دقیق العید نامه نوشت که فلان تاجر وفات کرده است واموال فراوان گذاشته است و وارثی جز یک برادر ندارد که نا شناخته است ومن میشناسم لذا از حضرت قاضی خواهشمندیم تا حکمی را در ورقهء رسمی مبنی بر صرف اموال به وارث مذکور بنویسند.
قاضی در جوابِ نامه، نوشت که دو شاهد عادل برای اثبات چنین قرابت لازم است.
امیر قهر شد و برای قاصدانی که نامه را میبردند گفت،بگویید: مگر من دروغ میگویم؟
قاضی گفت: دروغ میگوید نمیگوید مشغلهء من نیست، من دو شاهد عادل میخواهم وبدین ترتیب فرمان وی را رد کرد.
همچنان نقل است که مقر سلطان در قلعهء بنام قلعة الجبل بود و در درون قلعه جایی بنام دارالعدل بود که قاضی القضات در روزهای معین آنجا میرفت، اما مقر نائب سلطان در بیرون از انجا قرار داشت، یکروز قاضی القضات با جمعی ازیاورانش بسوی قلعه میرفت، نائبِ سلطان دید،کسی را فرستاد تا قاضی قبل از رفتن به مقرخود در دارالعدل یکبار به مقر وی بیاید.قاضی رد کرد و نپذیرفت،معاون سلطان این بار بیشتر خشمگین شد و امیران خود را فرستاد و گفت برایش بگویید که این فرمان است وباید اطاعت شود.
قاضی در میان جمع گفت: من قاضی هستم وفرمان نائب سلطان وهیچ یک از امیران بر من ساری نمیشود و اگر چنین باشد که من تابع فرمان امیران باشم پس از همین لحظه خودرا عزل کردم، یعنی استعفا دادم.
خبر استعفا به سلطان رسید،سلطان علماء را واسطه آورد و اورا طلبید و عذرها کرد و در جمعِ حضار نائب خود امیر منکوتمر را نیز حاضر کرد،آنگه قاضی را به کرسیی خود یعنی کرسیی سلطانی دعوت کرد که بنشیند، قاضی پذیرفت اما بر سر پوشِ ابریشمیی کرسی دستمال خود را پهن کرد تا نشان دهد که از نشستن بر ابریشم إبا دارد.
آنگاه سلطان گفت:مولانا به قضا برگرد واین امیر منکوتمر هم مانند فرزندت هست از وی بگذر.
قاضی دستش را باز کرد و بست وسپس بعد از مکثی درازی گفت از این منکوتمر خیری نیست، در این خیری نمی بینم.
منکوتمر نیز خشم هارا در دل نگه میداشت و میدانست با چنین شخصی جز از طریق تهمت نمیشود پیش رفت،لهذا ادعا کرد که قاضی ابن دقیق العید اموال وقف را خیانت کرده است، ابن دقیق العید این تهمت را رد کرد و امیر را به مباهله طلبید و در حق وی دعای بد کرد، روزهای نگذشت که در اثر اغتشاش داخلی امیران، سلطان حسام الدین لاجین کشته شد و نائبش منکوتمر به زندان افگنده شد و سپس کشته شد.
ابن تیمیه رحمه الله 26 سال بعد از ابن دقیق العید وفات کرده است و ابن تیمیه در اوائل به بعضی مسائلی که بعدها ایجاد کرد چندان شهرت نداشت بلکه در اوائل به قوت حفظ و وسعت معلومات مشهور بود و ابن دقیق العید اورا از این بابت میستود، باری برای وی گفتند با ابن تیمیه چرا بحث نمیکند؟
گفت: او سخن را خوش دارد ومن سکوت را.
اما بعدها که ابن تیمیه رحمه الله به بعضی مسائلی متفرد شد و علماء آن تفردات را از وی نپذیرفتند واورا محاکمه کردند قضات چهارگانهء مذاهب به حبس وی حکم کردند.
البته ناگفته نماند حکم به حبس اهل قبله در موضوعات علمی از مفاخر تمدنی محسوب نمیشود، بلکه از معایب تمدنی محسوب میشود، ولی در چنین عیب تمدنی هم موضع گیری ظاهرگرایان تندتر وغلیظتر است، چون فیصلهء ظاهرگرایان این است که مخالفین خود را به جای زندان بردن،گردن میزنند.
ابن دقیق العید به دقت در تفحص قضایا معروف بوده است،میگویند:باری یکی از سلاطین خواست قاضی دولت را که ابن بنت الأعز نام داشت بنا بر ملحوظات سیاسی اعدام کند، وچون اعدام قاضی بهانه ی کلانی نیاز داشت فقیهانی را پول داد تا اورا متهم به کفر گویی نمایند، فقیهان مواردی را که از نظر خود انرا کفر میدانستند به آن قاضی سابق نسبت دادند،وپروندهء اتهام ترتیب یافت وامضای فقیهان گرفته شد و به امضای ابن دقیق العید ارجاع شد، وی پرونده هارا به خواندن گرفت، هر ورقی را که میخواند میگفت در هیچ کدام این چیزی را که ریزاندن خون وی را مباح سازد نمی بینم.
سلطان بطور غیر مستقیم فقیهانی را نزد وی فرستاد تا برایش بگویند مناسب نیست که سلطان را بیش ازین منتظر سازد.
اما در جواب آنان گفت:من آن نیستم که در ریختن خون مسلمان بناحق شریک شوم.و به این ترتیب قاضی ابن بنت الأعز را از مرگ نجات داد.
ابن دقیق العید در مذهبِ مالک ومذهب شافعی فتوی میداد و در مدارس کاملیه و صالحیه و ناصریه تدریس میکرد وشاگردان بسیاری از خود بجا گذاشت،از شاگردان وی شمس الدین ذهبی و ابن سید الناس وقاضی نجم الدین قمولی و عدیدی دیگر بودند که هر یک دارای منزلت گردیدند.
ابن دقیق العید با درویشان بسیار متواضع وبا ارباب قدرت بسیار متفاخر بوده است، نقل است که باری یکی از سلاطین دست وی را بوسید،وی نیز بجای اینکه دستش را عقب بکشد گفت: این به دردت میخورد.
ابن دقیق العید تألیفات بسیار دارد،از جمله " الالمام باحادیث الاحکام"و "شرح مختصر ابن الحاجب"و شرح مقدمه المطرزی،وچند کتاب دیگر که رائج اند.
ابن دقیق العید بسال 702هجری وفات یافت و در قرافه امام شافعی دفن گردید ومردمان در جنازهء وی چنان بسیار بودند که در چند جا بر وی جنازه خواندند.
فاصلهء مرقدِ وی با مرقدِ کمال ابن الهمام و مرقدِ ابن عطا الله سکندری رحمهم الله جمیعاً، مسافهء چند متر بیش نیست همه در کنار هم قرار دارند.
این فقیر الی الله نیز لحظاتی در پای مرقد وی نشست و این عکس را ازان مقام آرام گرفت.
"ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما"