گذری واثری - بخش هفتم
نقل است که بعضی اهل علم می گفتند لیث فقیه تر از مالک بود اما شاگردانی چون شاگردان امام مالک نداشت که مذهب اورا گردآوری می کردند.
این سخن منسوب به امام شافعی هم است و در صدور این سخن از سوی شافعی که به نوبهء خود شاگرد امام مالک هم است مسئلهء دیگری هم میتواند نهفته باشد وآن اینکه امام شافعی وقتی مصر آمد از تعصب بعضی منتسبین مذهب امام مالک بسیار به تنگ بود تا سرحدی که از سوی بعضی متعصبین آنان بر فرقش چوب خورد.
پس این لیث ابن سعد کیست؟
ابوالحارث لیث ابن سعد بن عبدالرحمن بن عقبه القلقشندی از فقهاء بزرگ در زمان خود بوده وبا بزرگان تابعین دیدار نموده وازانان روایت نموده است.
اصل وی از فارسهای اصفهان بوده است،چنانکه امام ذهبی نیز در کتاب سیراعلام النبلاء نقل میکند که خانواده ی وی می گفتند:نحن من الفرس، من اهل اصبهان.
بدین ترتیب شاید از موالی بوده باشد.
لیث در ابتدا از یاران فقهی امام مالک محسوب میشد اما آهسته آهسته اجتهاد منحصر به خودرا کرد وصاحب مذهب مستقل گردید ولی مذهب وی دوام نیاورد.
متوجه شویم که امام شافعی نیز وقتی مصر آمد از بسیار اجتهادات قدیم خود برگشت واجتهادات تازه و جدید کرد که بنام مذهب جدید شافعی معروف است.
حتی امام احمد ابن حنبل در بسیار مسائل دو رای دارد.
امام ابوحنیفه و رعایت منافع و سهولت برای مردم در اجتهاداتش هم که معروف است ومیگفت امروز رایی را میبینیم فردا ممکن ازان برگردیم.
اما چرا؟
برای اینکه فقه عبارت از جمود نیست،فقه باید با اجتماع و نیاز اجتماع همخوانی داشته باشد اینجاست که فقیه معنای واسعتری از روایات را مطرح میکند زیرا فقیه خردمند می داند که باید دینی که برای مردم ارائه میدارد خارج از حوزهء امکان نباشد و جامعه را نفشارد.
این تغیر فقهی بیشتر در پی انتقال به محیط های متمدن صورت می گرفت.
مصر آن زمان در تناسب با شبه جزیره هزار بار متمدن تر بود،همانطور که عراق و شام در تناسب با شبه جزیره عرب چنین بودند.
البته انچه گفتم تفسیر واحد از تغییر فقه شافعی ولیث نیست بلکه عللی دیگری هم هست که اینجا گنجایش بحث آن نیست.
لیث ابن سعد در مصر از نفوذ و مقام ومنزلت بزرگ برخوردار بوده است و خلیفه ابوجعفر منصورحتی خواست اورا به منصب والی مصر بگمارد ولی وی نپذیرفت.
این ابوجعفر بسیار چوتار بود میخواست برای حکومت ظالمش از تنصیب و توظیف امامان بزرگ استفاده کند.امام ابوحنیفه را برای تصدی منصب قضاء تا دم مرگ تازیانه زد، امام مالک را پیشنهاد اجبار مردم بر کتاب موطاء داد او نیز نپذیرفت،برای امام لیث نیز پیشنهاد ولایت مصر را داد او نیز نپذیرفت ولی نکته این است که همهء این امامان با وصف رفض مناصب باز هم با چنین خلیفه و دربارش به مدارا و نصیحت نرم رفتار می کردند،زیرا آنان از تجارب تلخ گذشته آموخته بودند، و یا هم در قبال بسیاری از موضوعات سیاسی رای جازمی نداشتند وتصمیم در مورد منافع مردمی را حق جماعت عام میپنداشتند و نمیخواستند از نصوص دین در همچو حق عمومی ملعبه وبازیچه وبهانه بسازند،یعنی به عبارت دیگر تیوکراس نبودند بلکه بر موضوع از بابت حق عمومی و منفعت عمومی می نگریستند،.والله اعلم.
امام لیث در نزد سائر علماء عالم معتبری بوده است،امام احمدبن حنبل میگوید لیث صاحب علم و صاحب حدیث صحیح بود.
لیث مرد ثروتمندی بوده به سخاوت وکرم مشهور بوده است،میگویند او عسل وهریسه که یک نوع شرینی است به مردم میخورانید.
امام لیث بسال ۱۷۵هجری در مصر وفات نموده است و فعلا ساحت مقبره وی جزوی از مقابر امام شافعی محسوب میشود.
مقبره وی زائرین بسیار دارد،و قتی آنجا رفتیم برای ما کاسهء عسل که رسم توزیع امام لیث بوده اوردند، مجاور آن مقام اندکی شرح کرد و گفت من از نسل امام لیث هستم،با خود گفتم واقعا یک گوشه ی دیگر موضوع این است که عشق به هویت نسل اندر نسل را زنده نگه میدارد.
در گوشه ی دیگری از مقبره و در اطاق خاصی فرزند لیث که شعیب نام داشته نیز دفن است.
رحمهم الله و غفرلنا جمیعا.
تصویر از دروازهء ورودی مقبرهء امام لیث ابن سعد ودر کامنت تصاویری از بقیه اجزاء این مقبره هست که به طرز معماری سنگی و حکاکی وحجاری هنرمندانه دلالت می کند..