گذری واثری - بخش نهم
بعد از زیارت مقام امام شافعی رحمه الله و در مسیر خروج از آن قبرستان بزرگ وظرف تاریخ و موزیم عبرت به آخرین ایستگاه "گذری واثری" رسیدیم،در یک کوچه مهجور لحظاتی نزد مرقد امام ابو جعفر طحاوی توقف کردیم.
ابوجعفر طحاوی در تاریخ تراث اسلامی نام بسیار آشنا است،به گفت تقی الدین سبکی رحمه الله همه اهل مذاهب چهارگانه از سلف وخلف بر خواندن وقبول کتاب عقیده که وی نوشته و بنام عقیده الطحاویه معروف است اتفاق دارند.
ابوجعفر در قریه طحا که اکنون مربوط ولایت المینیا در مصر میشود در یک خانوادهء عالم دیده به جهان گشود و از آوان طفولیت برای تعلیم کمر همت بست.
نقل است که وی ابتدا در نزد مامایش مزنی رحمه الله که از شاگردان امام شافعی بود درس میخواند،روزی مامایش برایش گفت سوگند که از تو چیزی جور نمیشود،طحاوی از این سخن رنجید و چنان رنجید که مذهب شافعی را ترک گفت وبه حلقهء دروس احناف پیوست و حنفی شد،چنان حنفی شد که ریاست مذهب حنفی در زمان وی در مصر به وی رسید.
البته این عبارت "ریاست مذهب" عبارت از یک اصطلاح ادبی بود که بر بزرگ یک مذهب اطلاق میشد.
انسان عاقل از درک نکته در همچو قصه یعنی قصه مزنی وطحاوی،که تقریبا همه تذکره نویسان نقل کرده اند غافل نمیماند.
طحاوی کتابهای متعددی داشته است که یکی آن بنام اختلاف العلماء بوده و گفته شده است در ۱۳۰ جلد بوده است اما میگویند از آنهمه مجلدات مقدار کمی در ترکیه بحیث دست نویس باقی مانده است.
اما در این میان کتاب عقیدهء وی مشهور گردیده و تقریبا از نوادر کتب یک عالم حنفی محسوب میشود که در شرق وغرب جهان اسلام در نصاب درسی مدارس سائر مذاهب جا فتاده است.
این کتاب شروحات عدیدی دارد،منجمله شرح اکمل الدین بابرتی حنفی رحمه الله بر آن است که بنام شرح ماتریدیه گفته میشود،و شرحی هم در شام زمین معروف است که شرح عبدالغني المیدانی است که شرح اشعریه گفته میشود،و شرحی نیز از شخصی بنام ابن ابی العز است که در میان مشتغلین علم عقیده جنجال بر انگیز شده است و و شدیدا مورد پسند فرقه های سلفی میباشد و در میان علماء سعودی "مشارالیه بالبنان" است.
اما این شرح ابن ابی العز غفرالله له در حقیقت بهتر است شرح ابن تیمیه وابن القیم رحمهما الله گفته شود،زیرا شارح که بالواسطه شاگرد ابن تیمیه بوده است همه معتقدات کلامی وی را بنام شرح عقیده الطحاویه زیر نام حنفی جازده است،و این شارح در زمان خود در مسائل عدیدی منجمله توسل به جاه نبی صلی الله علیه وسلم مورد محاکمهء علماء مذاهب قرار گرفته و به حکم سلطان برقوق درمصر به زندان افگنده شده و از تدریس منع و از وظیفه سبکدوش میشود ،تا اینکه بالاخره در زمان سلطان یلبغای ناصری از زندان رها میشود.
امام ابن حجر عسقلانی در کتاب معروف خود انباء الغمر اصل وفصل این قصه و پنج مجلس محاکمه و رای قضات مذاهب اربعه در خصوص وی را یاد میکند.
در وثیقهء محاکمه وی که سلطان بر آن امضا نموده آمده است که بعد از فحص وتبین به شهادت علماء مذهبی که ابن ابی العز خودرا به ان نسبت میدهد علم حاصل شد که وی حنفی نیست و اقوال وی مستوجب تعزیر است.بدین ترتیب چهارماه حبس شد.
از علماء بزرگ شافعی سراج بلقینی اورا متهم به سوء ادب در حق مقام نبی می نمود.
این وقائع از نظر جامعه شناسی وتاریخ شناسی اهمیت بسزایی دارد و برای انسان مسلمان معاصر درب خرد وتدبر را میگشاید مشروط براینکه به این وقائع از زاویهء عبرت وحسرت ببیند نه از زاویهء غیرت.
لذا این شارح عقیده طحاویه حنفی نبود بلکه از این نام برای نشر درک وبرداشت خود استفاده میکرد.
اما محاکمهء وی نیز در میزان عدل وانصاف کار درستی نبود،حتی میگویند کار به جایی رسید که همسر وی را از طریق خسرانش از وی طلاق دادند و یکی از خصومش با آن زن ازدواج کرد،واین نمونه ی از منتها درجهء بغض و کراهت و ظلم است که در تاریخ ما زیر داعیه های مذهبی صورت گرفته است.
اما حقیقت تلخ تر از این در کجاست؟
حقیقت تلختر این است که عین قدرت وسطوت برای ابن ابی العز میسر میشد نظر به اعتقاد ظاهرگرایی که داشت در حق خصومش بیشتر ازاین را مرتکب میشد.
بلکه شاید فتوای گردن زدن آنان را میداد،چنانکه از این نوع فتوای گردن زدن و توصیه به زباله انداختن جسد در نزد یکی از اسلاف ابن ابی العز بنام ابن خزیمهء محدث،معروف است.
این همه از هر جهتی که باشد تعصب بغیض است،و یگانه راه نجات از این تعصبات توسعهء دائرهء قبول همدیگر است،توسعهء عذر نهادن است،پذیرفتن این مسئله است که همه اهل فرق اسلامی که بر اصول قطعی متفق اند اهل حق اند، زیرا برای خود دلیل دارند.گرچند اهل حق بودن در اینجا به معنای اصابت به حق کامل و حق اصیل،نیست بلکه به معنای اصابت به نجات است.یعنی برائت ذمه در اخرت نظر به شبههء دلیل نزد هر فرقهء مسلمان،نه حصول کمال، والله تعالی اعلم.
این سخن پایان ندارد کن رجوع
سوی آن روباه وشیر وسقم و جوع
طحاوی رحمه الله در سال ۳۲۱هجری وفات و در قرافهء امام شافعی دفن شده است.
مطایبه دراین باب اینکه برخلاف بقیه مراقد مدفن طحاوی رح بسیار بی بازخواست و شکسته وفتاده مانده است،چنانکه در کامنت بعضی تصاویر ان را میگذارم.
اما معلوم میشود هنوز نسل وی وجود دارد زیرا بعضی کسانی منجمله یک مهندس همانجا دفن است و مجاوری که کلید مدفن طحاوی وطحاوی زاده ها را دارد معلوم میشد که از قلت مراجعین رنج میبرد ودرامدی نداشت وجود مارا مغتنم شمرده با ذوق فراوان آمد و توقع بالایی داشت ولی وقتی آن آرزوی بسیار بلند وی حاصل نشد و مقدار کمی در کف دستش گذاشته شد گوشهایش خلطه و لبهایش کشال شد. اینجا بود که به رسم مطایبه برای همراه خوبمان استاد ایوب نظامی گفتم از منظر قبر طحاوی رحمه الله و درماندگی مجاور معلوم میشود که نوعی رابطه ی یعنی من بعض الوجوه میان شرح ابن ابی العز و عقیدهء طحاویه بوده باشد.
البته آرزو داشتیم مرقد شیخ عزالدین ابن عبدالسلام را که در همان محیط بود زیارت کنیم ولی نسبت ضیقی وقت موفق نشدیم وبه امید دیگری اگر عمر باقی باشد موکول کردیم.
از مرحوم مولوی جوهری شبرغانی یادم آمد که:
کار نیکو یادگار از خود کنید
یادی از آن رفته گان خود کنید.
والی الله ترجع الامور.
ربنااغفرلنا ولاخواننا اللذین سبقونا بالایمان ولا تجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک روف رحیم.