No-IMG

یاد داشت ها وبرداشت ها

 

میگویند شخصی از سر شب تا صبح قصه ی لیلی ومجنون را کرد وقتی قصه تمام شد شنونده گفت قصه ی زیبایی بود خدا خیرت دهد همه اش را فهمیدم فقط یک چیزی که نفهمیدم این بود که همین ليلي مرد بود یا زن بود؟

عربها هم همچو حکایتی و ضرب المثلی دارند،شنیدم میگویند "فهمت القصة،لکن الشئ الوحید اللذی لم اعرفه،هل ليلي كانت ذكرا أم أنها کانت أنثي?".

اين حکایت را برای این آوردم که دیشب تصویری از فضيلت مآب شیخ الازهر را با متنی هدفمندی نشر کردم،متوجه شدم که بعضی جوانان بخاطر قضیه دردناک فلسطین بر شیخ ازهر بد و رد گفتند،و این البته از یکسو قابل درک است،موضع گیری زعامت ها و متنفذین عرب در قبال غزه بسیار کمتر ازآن بود که توقع می رفت،مخصوصا دو کشور همسایهء فلسطین یعنی مصر واردن منتهای جبن و سکوت را پیشه کردند،با اینهم موضع گیری شیخ الازهر در تناسب با سائر نهادهای رسمی جهان عرب قوی وشدید بود،شیخ ازهر اعتراضات قوی وبنیادیی را متوجه فلسفهء غرب ساخت و سخنانش اینجا وآنجا نشر شد.ولی علیرغم این،من شخصا فکر میکنم که باید انتقادات خشن تری را متوجه زعامت ها و مقامات عرب مخصوصا مقامات کشورش میساخت،گرچند حالا دنیای رسانه طوری شده است که وقتی نخواهد سخنی را تبارز دهد شب و روز آن سخن اگر تکرار گردد شنونده نمی یابد.

و برخی هم بنا با تأثر از محیط شبه قارهء هند بر این نظر اند که عالم با فضیلت همان است که چند سخن احساساتی بگوید و نتائج آن را نسنجد.

اما یک نکتهء مهم تر از این را  نیز  متوجه شدم كه باعث شد تا اين متن را نيز بنويسم:

و آن اینکه برخی جوانان شیخ ازهر را سبب سقوط حکومت منتخب مصر به رهبری مرحوم دکتور محمد مرسی میدانند.

تصویر معروفی از شب های کودتا بر حکومت منتخب مصر وجود دارد که شیخ ازهر و پیشوای عیسویان مصر در کنار جنرال سیسی نشسته اند و آن نشست بمثابهء موافقت وی بر خلع رئیس منتخب مصر معروف گردید.

همه مي دانيم بعد ازان ماجراهای در انکشور بوقوع پیوست که معروف است،یادم میاید تلويزيون طلوع همان شب با من مصاحبه داشت و در مصاحبه تاكيد كردم كه كودتايي صورت نخواهد گرفت و یکروز بعد توقع من اشتباه برامد چون من نیز به دنیای غرب بحیث حامی دمکراسی می نگریستم و تصور نمی کردم غربیها برای براندازی حکومت های مردمی در شرق خلاف آنچه احترام به دمکراسی می نامند عمل کنند و از ان حمایت نکنند.

بلی،مرسی دستگیر شد،خیمه های اعتصاب سوزانیده شد،اعتصاب کنندگان به رگبار بسته شدند،صدها تن پیر و جوان مرد و زن به شهادت رسیدند،دیری نپایید که رئیس منتخب نیز در قفس آهنین و در اثنای محاکمه و از فرط احساس ستم بر زمین افتاد وجان باخت.

ماجرای که حقیقت وعده وپیمان طیف سکولر شرق به انتخابات و صندوق های رای را به نمایش گذاشت،و بیشتر ازان حقیقت ادعای کودتاچیان در مدیریت اقتصادی پسا حکومت یکسالهء اخوان المسلمین را "اظهر من الشمس" ساخت.

این ماجرای معروف است و من یاد داشت های متعددی آن زمان هم نگاشته بودم.

اما این یک طرف قضیه است که نباید مارا از طرف دیگر قضیه غافل بگذارد و نیز به خلط مبحث وا دارد.

خلط مبحث اینکه سخن از اعتدال بود،سخن از حسن استقبال ممالک مترقی و متمدن مسلمان از فقه اعتدال بود،سخن از وجود یک نصاب تعلیمی مکتمل الارکان بود که گفتیم در الازهر وجود دارد و باید نصاب آن الگو قرار گیرد،زیرا وقائع و اطلاعات عامی که از نهادهای علمی ومدارسی و دانشگاهی سائر بقاع اسلام داریم نشان می دهد که یا در ان فقر علمی بیداد میکند،یا در آن تعصب مذهبی خاکباد میکند،یا در آن نا آشنایی به فقه معاصر منتسبین و مشتغلین آن نهادها را در سرحد مبتلا به عوارض اهلیت قرار داده است.

اما طوری که گفتم آن موضع گیری سیاسی شیخ الازهر در آن زمان برای بسیاری بعد ازآن منجر به چنین خلط مبحث ها گردید و این خلط مبحث در رسانه های مختلف عرب زبان مطرح شد و بگو مگو های زیادی را راه انداخت.

اینجا کوتاه خواستم به طرف دیگر قضیه اشارتی کنم تا باشد از این دریچه نیز بعضی اشخاصی که نمی‌دانند بهتر است چیزهای را بدانند.

غرب دشمنی سرسخت تر از اخوان المسلمین ندارد،و به هیچ وجهی حاضر نیست تشکل یک اتحاد ذات البینی ممالک مسلمان را که مبتنی بر ارزش‌های اسلامیی مدون در یک قانون باشد --شبیه اتحادیه اروپا--در ممالک عمدهء مسلمان نشین،حاکم ببیند.

ولی بالمقابل نهضت اسلامی نیز توانست تا اندازی انسجام خود بر علیه چنین دشمنی را مدیریت کند،در میانه سالهای پسا جنگ دوم جهانی تا زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی منتسبین نهضت اسلامی رشد چشمگیر داشتند ولی فرصت های بزرگی را نیز از دست دادند و نهایتا غرب بعد از بهار عربی از چنین خلا در سرکوب نهضت اسلامی استفاده نمود.

روی این منظور،من مکرر نوشتم که زعامت اخوان در مصر با ورود در انتخابات‌ مرتکب اشتباه بزرگی شدند.

آنان حتی فریب برخی از اشخاصی را خوردند که عین نقش را با صدام حسین در اشغال کویت انجام داده بودند،اشخاصی ویا مهره های که ظاهرا مصلح ولابیگر و کاردان در نظر اخوان بودند،اما در عقب وابسته با امریکا و مستقر در بطن ارتش مصر بودند،وظیفهء این لابیگران این بود که برای زعامت اخوان چنین فهمانیدند که امریکا ومؤسسات غرب و حتی ارتش، شمارا بحیث طناب نجات مصر و تحقق اولین حکومت مردم سالاری میپندارد واز حکومت شما حمایت میکند،و با چنین طریق همه اعضا واسرار واموال اخوان را علني ساختند، و سپس دانستند که کدام گردن  را اول بزنند.

شکست اخوان در مصر تاثیر ژرفی بر بینش احزاب منتسب به اخوان در ممالک شمال افریقا داشت،حتی همت حزب اخوانیی حاکم در سودان به رهبری جنرال عمر البشیر سست شد وبا سقوط خود خلای را در سودان ایجاد کرد که امروز مردم سودان کفش عمر البشیر را آرزو میکنند تا ببوسند ولی نمی یابند.

شیخ الازهر آن زمان مانند بسیاری دیگر میدانست که بر سر اخوان چه خواهد آمد و ارتش مصر و طبقهء اقتصادیی بزرگ هرگز نفوذ شصت سالهء خودرا نخواهند گذاشت که از دست برود.

شیخ الازهر در همچو وضع  چاره ی جز انتخاب میان دو گزینه ی که سوم نداشت ندید:

او می دانست که قرار گرفتن وی در صف حکومت منتخب دردی را دوا نمی کند،و شخص وی نیز نظر به عدم وابستگی حزبی به اخوان، انگیزه ی شدیدتری در دفاع از آنان نداشت و نیز می دانست که بر فرض قرارگرفتن بر علیه ارتش که عزم خودرا بر قلع وقمع اخوان جزم کرده بود او نیز بحیث شیخ ازهر  یا عزل خواهد شد یا به زندان خواهد رفت.

او میدانست که مردم مصر مانند همه مردم شهر نشین مردمی نیستند که در دفاع از آراء خود سه روز بیشتر تاب بیاورند،بیاد دارم روزهای که مردم بر علیه مرحوم مبارک شوریدند نانوایی های که دولت آن را مدیریت میکرد بسته شد،برای یافتن چند دانه نان نانوایی سراغ می جستیم نمی یافتیم،آن روزها دیدم که وقتی امنیت از بین برود مردمان فقیر برای دسترسی به آنچه از ان محروم بودند به چه توحشی روی می آرند، و مردمان غنی برای حفظ ثروت خود به چه شیطنتی روی می آرند.

یادم میاید از کلکین خانه با دو دوست عزیز موترهای کهنه ی را می دیدیم که از آن مردان عجیب الشکلی پایین میشدند و دکانها را میشکستند و اموال را غارت می کردند،کوچه وپسکوچهء قاهره را وحشت گرفته بود،نزدیک بود موزیم ملی مصر به غارت برود،تا اینکه ارتش مصر مبارک را وادار به ترک قدرت کرد و برای مردم وعدهء دروغ انتخابات‌ و دمکراسی داد.

من در اثنای خواندن اخبار در بخش فارسی رادیوی مصر بودم که عساکر ارتش وارد استدیو شدند و برای ما اعلان سقوط مبارک را دادند که بخوانیم.

شیخ الازهر می دانست که سرنوشت مصر بدتر از سرنوشت لیبی و سوریه خواهد شد،زیرا مصر یا صحراست یا شهرهای است که کوچه و پسکوچه آن به سنگر و کشتن همدیگر وسلب ونهب می‌تواند تبدیل شود.لذا چاره ی از وقوف در کنار ارتش ندید اما بعدها معلوم شد که وقوف خودرا زیرکانه معامله کرده بود و برای الازهر منحیث يك نهاد وهويت تاريخي مصر و جهان اسلام حقوق رسميي را كه در قانون اساسي گنجانیده شود مطالبه کرد و در قانون گنجانید،و بر مبنای همچو تعامل بعدها توانست حدالمقدور برعلیه نیروی خفیی که خودرا نواندیشان دینی معرفی میکنند و از خارج و رأس نظام حمایت میشدند موضع مشخص وثابت بگیرد و همچنان بر شاخصهء کلامیی اهل سنت والجماعت متمثل در اشعریه وماتریدیه برعلیه ظاهرگرایان که به نوبهء خود نیز در صف نظام بر علیه مرحوم دکتر مرسی جای گرفته بودند، تاکید ورزد.

 خلاصه،هدف از این نوشته چیست؟

هدف از اين نوشته چند چیز است:

یکی این است که جریانهای اسلام‌گرا ضرور نیست در تحقیق اهداف عالیی خود همیشه وارد مبارزات انتخاباتی شوند،بلکه باید بیشتر بر بستر سازی سعی بخرچ دهند.باید مانند کلیسای جهانی مدیریت امداد رسانی وارایهء خدمات را به عهده گیرند که الحق اخوان در مصر چنین چیزی می کردند ولی سعی سیاسی را بیشتر از سعی تحقیقاتی اهمیت می دادند.

من بر این نظرم که برای اصلاح نظامهای دکتاتوری در شرق هیچ گزینه ی در این عصر حاضر  بهتر از نفوذ نرم، و قبول زحمات در این مسیر،و راه اندازی مباحث استدلالی، ودستگیری مردم،نیست.

نکتهء دیگر در این نوشته این است که جوانان ما داوری بر قضایا را بسادگی نپندارند،و همه جوامع را مانند قشلاق و شهرک های خود نپندارند،و برخی دیگر داوری بر اشخاص را بر اساس لباس ومظهر و منظر خود نکنند طوری که بعضی مثلا هم وغمشان در داوری بر شیخ وشیوخ ازهر ریش ورمبهء شیخ ازهر است وبیش نیست،و یا داوری بعضی دیگر ازاین طیف  بر اساس دست دادن و ملاقات کردن شیخ ازهر با فلان کشیش عیسوی است وبیش نیست،اینها بینش بسیار ساده لوحانه بیش نیستند،حتی بعضی از این طیف  قدوم عیسویان نجران به نزد پیامبر خدا و استقبال وی از ایشان و جای دادن آنان در مسجد خود و حتی ادای شعائرشان در مسجد نبوی را نشنیده اند، و یا از رفتن عمر رض به بیت المقدس وادای نماز در صحن کلیسای آنان خبر نیستند،رسول خدا و یا عمر رض اگر چنین کردند برای تایید حقانیت عقیدهء محرف عیسویان ویا یهودیان نکردند بلکه رسول خدا بر انحراف عقیدهء عیسویان وامثالشان تاکید می داشتند،اما به قواعد اخلاق وحسن رویه و ظرفیت مکانیی جهان باور داشتند و ازاینرو با هر جهتی که رویهء نیک می کرد دو چند رویهء نیک می کردند،وحکمت همین است.

لهذا این متن نیز در امتداد متن قبلی فقط هدف آگاهی دارد و هدف تربیتی دارد و هدف نشر اعتدال گرایی دارد،و تبرئه و تخطئه ی شخصی را بعینه مراد ندارد.تا باشد ما در جامعهء افغانیی خود در این شرائط دشوار به درکهای بهتری نائل گردیم.

البته هدف از آوردن حکایت فوق نیز هم این بود که تا زمانی که ما از رویدادها نیاموزیم، ووضعیت فکری خودرا ارزیابی نکنیم،و در گودال انحطاط فروتر رویم تاکید ما بر فهم و درک قضایای امت بیش از فهمیدن همان شخص از حکایت لیلی ومجنون نخواهد بود.

والله تعالی اعلم و هو الهادی الی سواء السبیل.

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک