
معکوس؛ چرا عربها با وصفیکه می بینند در فلسطین قتل عام میشوند
معكوس.
چرا عربها با وصفیکه می بینند در فلسطین قتل عام میشوند،در سوریه اهانت میشوند، در لبنان مجروح میشوند، در سائر کشورهای خود در فقر و بیکاری بسر می برند، زیر مالیات کمر شکن قامت خمیده میشوند، با اینهم بر علیه حکومت های خود بپا نمی خیزند؟
بسیاری این اعراب به دعایی، به اشک حسرتی اکتفا می کنند، و بسیار دیگر آنان به رقص و آوازخوانی و جنیفر لوپز بازیی آنهم در دیار مقدسی، پناه میبرند.
می بینیم که حال عامی وعالم انان چنین شده است.
اما چرا چنین است؟
فهمیدن جواب این سوال برای خودسازی ما کمک می کند.
برای اینکه عربها نتائج قیام های خود در بهار عربی را دیدند.
آنان دیدند که با دریای خون حکومت های را بر انداختند ولی از ایجادبدیل عاجز ماندند.
آنان نسخه های خلافت هایی را در عراق و شام دیدند،آنان عملکرد نسخه های اعجمی حکومت های منتسب به دین را هم اکنون می بینند.
آنان می بینند که حتی جای سکولرهای سابق آنان را سکولرهای بدتری گرفته است.
آنان امروز دوران مرحوم حسنی مبارک و مرحوم معمر القذافی و عمر البشیر و بن علی وعلی صالح را آرزو می کنند و نمی یابند.آنهای که اگر میبودند غالبا اسرائیل چنین سرمست نمی بود.
یعنی یک کلاه برداریی بزرگی در تاریخ منطقه به وقوع پیوست و در این دام علماء بزرگی که حتی مجتهد بودند نیز افتیدند.
من هم بحیث یک شخص معمولی ولی خوانندهء دنیای سیاست ودارندهء آرزوی آزادی
شرق در آغاز نمی فهمیدم منتها مدت اندکی بعد از سقوط قذافی پی بردم.
خوب این نشان می دهد که نهادهای بزرگ فکر اسلامی در آسیب شناسی ناکام بودند،رفتن به صندوق های رای را آغاز وانجام موفق در حکومت های مردمی می پنداشتند ولی هیچ مقدمهء فکریی، مقدمهء اجتماعیی، مقدمهء اقتصادیی برای آن نداشتند.
تعریف مجتمعات جاهلی در همان قالب سنتیی خود ماند و رابطه انسان و آزادی به آن افزوده نشد،برعکس امروز می بینیم که باز تعدادی زیادی از نسل منتسب به فکر اسلامی غرق تکرار مقوله های نویسندگان مسلمانیست که نیم قرن پیش می نوشتند.
خلاصه،این سطور را برای این می نویسم که ما از قضایا درست عبرت نمی گیریم، هرطرف هیاهو دیدیم همانسو می شتابیم .
ما شکست را می بینیم ولی شرم می کنیم که بگوییم شکست خورده ایم،همین است که بر یک میخ کوبیده می رویم.
و این روند عمر شکست جوامع مارا هرچه بیشتر دراز میسازد وتا سرحدی می رسد که خودرا خلق شده برای مرگ و فقر و فلاکت و گدایی می شماریم.و همچو انحطاط خودرا "ثوابامن عندالله" می شماریم،واین چیزیست که مخصوصا در فرهنگ جامعهء افغانيي ما دارد نهادینه میشود وبه عقیده تبدیل میشود.
راه پیروزی یا لا اقل خودرا رسانیدن به کوچه های که به اول راه پیروزی بر کفرخون آشام منتهی شود از طریق اتحاد میسر است.
این اتحاد عبارت از ترک کوبیدن بر فتنهء شیعه وسنی است.
این اتحاد عبارت از ترک تکفیر و تضلیل است.
این اتحاد عبارت از دادن حق به مردم در آزادي سرو صورتشان هست تا فوج فوج به دامان کفر فرار نکنند.
این اتحاد عبارت از ایجاد تعدیل در مناهج درسی است.
و از همه مهمتر این اتحاد از طریق ترک تعصبات قومی است.
مگر این نیست که اسرائیل امروز این همه جنایت را برای تعصب قومی انجام می دهد؟
اکثریت مطلق صهیونستها ملحد اند ولی تعصب تباری دارند،ترک تعصب قومی تنها به گفتن اینکه ما برادر هستیم صورت نمی گیرد،به شریک سازی نمادین فلان وبسمدان در دستگاه حاکمه صورت نمی گیرد.
زمانی میتوانیم دعوای ترک تعصب کنیم که حقوق همه اقوام را منحیث حق به رسمیت بشناسیم.
افتخار قومی از طریق پناه بردن به جهل وعادات جاهلانه محقق نمیشود بلکه از طریق علم ومعرفت محقق میشود.
افزون بر اینکه بسیاری از دعوای مناصرت وهمراهیی ما با مردم مظلوم غزه دروغی بیش نیست،مثلا تا چندی پیش که چنین همراهیی از طریق سوریه میسر بود همچو منادیان همراهی، تقابل با ایران شیعه را واجبتر میشمردند.
هم اکنون می بینیم که همین تعصبات مذهبی و تباری تقابل دیگری را میان ترکیه وایران ایجاد کرده است در حالیکه اگر این هردو کشور همین حالا در میدان سوریه متحد شوند اسرائل محکوم به شکست خواهد بود زیرا ملیونها تن خودرا بجان متجاوزین خواهند رسانید.
لهذا بر نسل ماست که عبرت بگیریم و سطر های راست را معکوس نخوانیم.
از خود بپرسیم که چقدر در بین خود نرم شده ایم تا بر دشمن سخت شده بتوانیم؟
از خود بپرسیم که برای جامعهء خود چه کرده ایم؟.
آنچه می گذرد کتاب فقهی است که فقاهت میطلبد.