No-IMG

قهرمانی از قهرمانان قرن بیستم

منابع:

کتاب الإعلام لبعض رجالات تركستان نوشته محمد قاسم امین ترکستانی!

کتاب مجاهدون منسيون نوشته دکتر محمد موسی شریف!

 

من از هر افسر نظامی که نشان‌ها و ستاره‌هایی بر دوش دارد دعوت می‌کنم داستان این قهرمان را بخواند، شاید با دیدن نسل‌کشی برادرانش، اندکی شرم کند از این سکوت خفت‌بارش.

در سال ۱۹۴۰، چین و روسیه ـ این دو قدرت عظیم ـ متحد شدند، فقط برای از میان برداشتن یک مرد!

پس این مرد کیست که دو کشور بزرگ مانند چین و روسیه بر ضد او متحد شدند و ارتشی ۳۰۰ هزار نفری، مجهز به پیشرفته‌ترین سلاح‌های آن زمان را برای نابودی‌اش بسیج کردند؟

او قهرمانی گمنام از قهرمانان امت است که آگاهانه نامش از تاریخ ما محو شده: عثمان باتور اسلام‌اوغلو.

زمانی که نیروهای چینی و روسی به ترکستان شرقی حمله کردند تا مسلمانان را به زانو درآورند، از انجام وحشیانه‌ترین جنایات ابا نکردند: قتل، غارت، تجاوز، و هتک حرمت. هر کس را که کوچک‌ترین سلاحی داشت ـ حتی چاقوی شکار ـ بازداشت می‌کردند.

اما عثمان، سوارکار دلیر قزاق که به لقب «باتور» (یعنی قهرمان) شناخته می‌شد، تسلیم اشغالگران نشد. زندگی کوهستان را برگزید، سلاح در دست گرفت و مبارزه با این ائتلاف متجاوز را آغاز کرد تا از تأسیس دولتی اسلامی در آن منطقه حمایت کند.

او به دلیل ذکاوت نظامی‌اش شهرت داشت. سبک خاصی از کمین طراحی کرده بود: دشمن را به دام می‌کشاند، واحد امدادی که برای نجات می‌آمد نیز در کمین دیگری گرفتار می‌شد. با این روش، ارتش‌هایی کامل را به زانو درآورد و رعبی در دل دشمن افکند.

ترس از عثمان و یارانش چنان بالا گرفت که سربازان روس و چینی به فرماندهان خود رشوه می‌دادند تا به مناطقی که این قهرمان در آن می‌جنگد، اعزام نشوند. حتی فرمانده نظامی چین از شدت ناامیدی گفت: «هر کس سر عثمان را زنده یا مرده بیاورد، زنم را ۷۰ روز در اختیارش می‌گذارم تا هرچه می‌خواهد بکند!» اما آن زن به اردوگاه مسلمانان گریخت، پس از دیدن اخلاق اسلامی آن‌ها، اسلام آورد، با یکی از فرماندهان عثمان ازدواج کرد و با عزت و کرامت در میان مسلمانان زیست.

اردوگاه‌های عثمان باتور به اخلاق اسلامی مشهور بودند؛ نه ظلمی می‌شد، نه تجاوزی، نه بی‌حرمتی به زنان، کودکان یا سالخوردگان.

در کتاب «شب‌های ترکستان» چنین از او یاد شده است: «عثمان باتور نگاهی نافذ داشت، ریش پرپشت، سبیل بلند، رفتاری آرام و کلامی اندک... لباس ضخیمی می‌پوشید برای مقاومت در برابر سرمای کوهستان. شعارش که کوه‌ها را می‌لرزاند، این بود: الله‌اکبر... الله‌اکبر

با وجود شجاعت و دلاوری فراوان، فقط با خیانت توانستند او را به دام اندازند. یکی از خائنان جایگاهش را لو داد. ارتش چین با نیرویی عظیم به اردوگاهش یورش برد. عثمان همراه با ۲۰۰ مجاهد دیگر، پایداری کرد. در نهایت، اسبش لغزید، سلاحش از کار افتاد، اما با خنجرش تا آخر جنگید و مجروح شد.

در تاریخ ۲۹ اپریل ۱۹۵۱، عثمان باتور به اسارت درآمد. تسلیم نشد؛ با عزت و صلابت، تکبیرگویان، با مرگ روبرو شد. بینی و گوشش را بریدند؛ همان‌طور که با حمزه سیدالشهدا، شیر خدا، کردند. او را اعدام کردند در حالی که با فریاد «الله‌اکبر» به استقبال مرگ می‌رفت.

وقتی خبر شهادتش به مادرش رسید، با افتخار گفت: «برای چنین روزی تربیتش کرده بودم

خداوند عثمان باتور، یاران دلیرش، و مادری را که چنین مردی پرورش داد، رحمت کند.

تصویر: عثمان باتور در اسارت، پیش از اعدام به دست ارتش جنایتکار چین

تبصره / نظر

نظرات / تبصري

د همدې برخي څخه

شریک کړئ

ټولپوښتنه

زمونږ نوي ویبسائټ څنګه دي؟

زمونږ فيسبوک